هیچ

از دیشب هیچی نخوردم انگار حلقم قفل شده.اصن غذا که میبینم حالم بد میشه...

اگه زن بودم قطعا میگفتم حاملم ولی الان یه مرد پیرجوان بدبختم که تو خونش نشسته و فروپاشی روانی میکنه، درحالی که وقتی نامزدش زنگ میزنه با شادی جواب میده که آره خوبم و مشتاق دیدارت.

اما نه خوبم نه مشتاق دیدارش

مشتاق نیستم چون اگه تو این وضعیت ببینتم کچلم میکنه که چرا بهم نگفتی یه مرگیته

ولی من نمیخوام حال اونم بد شه

تف

چرا نمیمیرم

هیچ

همین الان بیدار شدم. کل شبو داشتم کابوس میدیدم هر یه ساعت یه بارم بیدار میشدم.نمیدونم چمه

هیچ

امروز خیلی خسته شدم و کلی کار انجام دادم. دوتا از مریضام که طی ماه قبل کنسل شده بودن امروز اومدن و کاراشونو تموم کردم. ولی کارام کلی جلو افتادن. میمونه امتحانا که براشون ایده ای ندارم ترجیحم اینه که الان بگیرم بخوابم

هیچ

باز اطفال

باززز اطفالللل

ترجیح میدم از پنجره بپرم بیرون و تیکه پاره بشم تا اینکه جلو اینا دلقک بازی دربیارم

هیچ

پسر چقدر سردمه

داشتم عکسای مامانو نگاه میکردم

فک کنم دارم چهرشو فراموش میکنم

سخت بود

بیشتر از ده سال طول کشید که به نبودش عادت کنم

و الان خوشحالم که دیگه براش غصه نمیخورم

هیچ

بعداز مدتها دست بردم به قابلمه و تابه و برای خودم غذا درست کردم. خداوکیلی چه پسر خوبیم من خوش به حال بابام. حالا درسته غذا شوره ولی تهش که غذاس(تلفن را برداشته و پیتزا سفارش میدهد)

هیچ

یه فصلشو خوندم بعد رفتم خوابیدم. ولی دقت که میکنم میبینم هنوزم حالم از زندگیم به هم میخوره. انگار زندگیم همون تیکه شکلاتی بوده که افتاده زمین و من برش داشتم، فوتش کردم و دارم میخورمش. دارم سعی میکنم لذت ببرم ولی ته دلم میدونم دارم کثافت میخورم

نمیدونم یه همچین چیزی

هیچ

یه فصلشو خوندم(گدرتمند)

هیچ

از صبح یه سریال تموم کردم درحالی که دوشنبه هفته دیگه امتحان دارم اونم امتحانی که یه ماه فرجه براش کمه! دیگه بعد ۱۲ سال مدرسه و ۵ سال دانشگاه نباید از من انتظار امتحان دادن داشته باشن پیر شدم دیگه

هیچ

خوابم میاد

سگ تو روحششش خوابم میاد

هیچ

این بشرو خدا از بهشت برا من فرستاده

برام غذا آورد

اونم چی

قورمه سبزی و سالاد

هیچ

جورابامو یکی پس از دیگری دارم گم میکنم. فکر کنم جن خونم جورابوفیله

تازه شام امشبم چای با نون پنیره چون اینقد غذا از بیرون گرفتم کمبود بودجه پیدا کردم آخرماهی. بعد میگن تو دندونپزشکی نونت تو روغنه

هیچ

یه نفری غذای سه نفرو خوردم

جدی غذای سه نفرو خوردم

پشمام

هیچ

ولی خیلی عجیبه که زنبور ملکه زنبور نر به دنیا میاره بعد از همون زنبور نر حامله میشه

هیچ

به قول متین خواب دارم

+هیچمون نشه؟

چهارده

از این لحظاتی که بعد یه مدت طولانی تنها نبودن یهو تنها میشم بدم میاد.

سیزده

بهترین اندوی عمرمو انجام دادم😁استاد پراش ریخته بود میگفت اینو رزیدنت اندو کرده

حمل بر خودستایی نباشه ولی به همون اندازه که تو بخش پروتز می.ینم تو اندو خیلی خوب عمل میکنم

امیر میگه اندودنتیست میشی

احمق نمیدونه فقط روانیا اندودنتیست میشن

دوازده

همیشه یه چیزی هست که گند بزنه تو حال خوبت

خوابم نمیبره فرداهم باید از ساعت پنج بیدار باشم تا خود ده یازده شب

نمیتونم. نمیتونم کفر نگم

یازده

از ساعت یک تا همین الان بیرون بودیم همشو هم پیاده روی کردیم.از موتور میترسه و سوار نمیشه اسنپم نزاشت بگیرم حتی نزاشت ماشین دوستمو بگیرم. گفت میخوام پیاده بریم. یکی نیست بگه عزیز من اخه ساعت یک ظهر پیاده روی؟ :) هیچی دیگه یه نیم وجب بچه منو مجبور کرد پیاده روی کنم درحالی که من معتقد بودم سگ تو اون هوا بیرون نمیره، خودمم هیچ وقت نرفته بودم.

ولی باید به فکر ماشین باشم اینجوری نمیشه. الان که رابطه بابا باهام بهتر شده شااااااید اونم کمکم کنه.

باهم سر خاک مامان هم رفتیم مثل همیشه نشست گریه کرد منم عین بز زل زده بودم به سنگ:| انگار نه انگار مامان منه نه مامان اون.

آخرش دعوامون شد وسط گریش. گفتم دیگه نمیارمت اینجا اونم گفت چلاق که نیستم خودم میام. از بدی های داشتن پارتنر مستقل😂(شوخی)

الانم تا رسیدیم خونه مستقیم رفت حموم.و منم دراز کش روی مبلم منتظرم بیاد بیرون من برم. حیف انسان باشعوری هستم و میدونم خجالتیه وگرنه افکار شوممو اجرا میکردم.

درکل

حالم عالیه عالیییی

ده

خیلی وقت بود اینقد خوب و راحت نخوابیده بودم الان حسابی انرژی دارم و حالم خوبه. لاو داره میاد اینجا و قراره تا فردا ظهر به مدت یک روز کامل باهم باشیم. بعد از مدت ها کلاس و بیمارستان اون و کلینیک و دانشگاه من باهم منطبق شدن. این اتفاق سالی سه چهار بار میفته

بعد دو ساعت هنوز ذوقتو دارم کره خر کیوت من:)

هشت

ببین من اصلا کاری به گذشته و .وه هایی که خوردم ندارم ولی من این بشرو واقعا دوست دارم. ببین. واقعاااااا دوستش دارم:D

پشمام

+ من چرا اینقد اسم دارم

هفت

خستم حقیقتا

میخوام رو یونیت دراز بکشم بگیرم بخوابم

ولی نمیشه

اسدی .ونم میزاره

مردک پیرخرفت

دقت کردم دیدم ساعت ۴ صبح گفتم فردا قرار شام داریم. ینی بین ۴ صبح پنجشنبه با ۹ شب پنجشنبه قد یه روز فاصله هست؟!

شش

سردرد دارم. خوابم نمیبره. فردا قرار شام داریم و از الان استرس گرفتم چون احتمالا تا ساعت ۹ مجبورم تو کلینیک بمونم. نمیدونم الان بهش بگم کنسله یا چی. خیلی وقته باهم وقت نگذروندیم دلم نمیخواد کنسل کنم.امیدوارم بتونم دو ساعتو بپیچونم(غیرممکن)

پنج

قرار بود ۱۲ بخوابم

چهار

فکر کنم شدم مثل قبلنا

سه

امروز بخش اطفال بودم و دهنم سرویس شد. چیه این بچه؟! موجود کوچیک و لوس ننر که هر نیم ساعت یه بار سر یه موضوع مزخرف گریه میکنه. همین امروز یکیشونو با هزاز بدبختی آروم کردم قول دادم آمپول نمیزنم ولی زدم:) ولله نمیتونم خبیث نباشم. کشت منو تا اجازه بده اون سه چهارتا دندونشو ببینم...اگه به من بود آمپولو نشونش میدادم میگفتم این به اون در داداش:) زدی ضربتی ضربتی نوش کن...منتها نشونش ندادم(خیلی مهربونم میدونم) خودشم نفهمید آمپول خورده فقط یه لحظه تکون خورد که گفتم تکون نخور کرمه رو گرفتم:))...و اینجوری شد که تا آخر خفه شد و هیچی نگفت

دو

گلودرد امونمو بریده هرچی قرص دم دستم بود خوردم هیچ تاثیری نداشت. حقیقتا تف تو سرماخوردگی

یک!

بچه که بودم فکر میکردم وقتی بزرگ بشم آدم موفقی خواهم بود. الان که نگاه میکنم میبینم از موفقیت حتی میم‌شم ندارم. حالا اینکه چرا یاد این قضیه افتادم بماند. خیلی وقت بود از بلاگفا رفته بودم نمیدونم چی شد دوباره راهم به اینجا کشید. فکر کنم نزدیک یه سال شده که ننوشتم... تنها فرقی که با اون موقع دارم اینه که الان دیگه متاهل حساب میشم. بله درسته من خر شدم و در سن ۲۳ سالگی تن به ازدواج دادم