هیچ
رفتیم کوه نوردی
الان دیگه پاهام درد نمی کنن، دارن منفجر میشن
تا من باشم دیگه باشگامو ول نکنم
رفتیم کوه نوردی
الان دیگه پاهام درد نمی کنن، دارن منفجر میشن
تا من باشم دیگه باشگامو ول نکنم
دو روزه به شدت پاهام درد می کنن مجبورم آروم آروم راه برم
بچه ها می گفتن شبیه حامله های ماه نهم راه میری
آی پروردگارا
قلبم
روحم
روانم
ریدم تو این زندگی❤️
احساس فشردگی خاصی تو راست قفسه سینم دارم
برا خودم چایی دم کردم ولی یادم رفت بخورم
فردا می تونم تا ظهر بخوابم
به کوری چشم حسودام
واسه ناهار سه تا بستنی با پنج شیش تا خرما خوردم
قند خونم نا میزان شده
تازه شام و پول هم ندارم
بعد ۱۵ ساعت خوابیدن حالم بهتر شد و دیگه نخواستم که بمیرم(شما بخون تخ.مشو ندارم بمیرم. اگه داشتم یه ماه دیگه سومین سالگرد مرگم بود) رفتم کلینیک بابای یکی از بچه ها. چند وقت پیش دعوتم کرده بود
احتمال داره از مکان فعلی خروج کنم برم پیش اونا
عاممد رو مخمه دوسش ندارم
داغانم
فردا میرم کوه خودمو پرت میکنم پایین
پایان این زندگی کثافت رو اعلام می کنم
دو روزه سردرد عصبی امونمو بریده
ظهر نتونستم تحمل کنم مریضامو کنسل کردم و برگشتم و تا الان خوابیدم
فردا میرم خونه سحر اینا
تکلیفمو روشن میکنم و تامام
سرم داره می ترکه
دارم دیوونه میشم
کاش تکلیفمو روشن کنه
یا بیا بمون یا سیکمو بزن راحتم کن
امروز یهو دلم برا مامان تنگ شد
رفتم پیشش و عین لال مادرزاد فقط زل زدم به سنگش
اولین بار بود که باهاش حرف نزدم
مهمونی دیروز افتاده امروز
بدترین حس رو داشتم
بین آدم هایی بودم که بچگیمو باهاشون زندگی کردم، کلی خاطره خوب باهاشون داشتم، کلی دوسشون داشتم
اونا هم منو دوست داشتن
اما الان چی؟
بین اون همه آشنا احساس غریبگی میکردم انگار هیشکی منو نمی دید
بعد مدت ها بغض مسخره ایو تو گلوم حس کردم
به هرحال ما که خندان می رویم😂
از استایل ریش و پشم این بارم خوشم میاد
تو ۲۴ سال زندگیم اولین باره که این اتفاق داره میفته
ولی نزاشت موهامو بزنم
الانم باید تشریف ببرم کلینیک به عاممد سواری بدم
ببین
امروز رسما پاره شدم
پاره نه ها
پارههههه
من از بچه بدم میاد بابا ولم کنین برم گم شم تو بر و بیابون
نخواستم
میگه تو با این همه تحصیلات چرا اینقد بی تربیتی؟
تحِ چه صیلاتی داشم؟( این بدبخت فلک زده با امسال ۱۸ ساله که داره تح می صَله)
تازه هنوز تو دنیای واقعی منو ندیدی
*میدونم میدونم. دو روزه خیلی داره چصشر میگم
خونه اونقد تمیز شده که یه لحظه حس کردم اشتباه اومدم
فردا باید برم مهمونی خانوادگی
بعد جالب اینه که آخرین بار چهار ماه پیش بابامو دیدم
اونوقت فاصله خونه هامون کلا یه ساعته
*زاییدم خوب شدم
همین الان علیرضا رو از خونه شوت کردم بیرون
زنگ زدم گفتم مریض شدم حالت تهوع دارم برام دارو بگیر بیار
بی بی چک خریده
اومدم میوه بخورم فهمیدم حتی یه دونه ظرفم توی کابینت نمونده😐 همشون کثیفن همممممشون
ای تف
باید بگم بیان خونه رو تمیز کنن
خریدم باید برم
خودمم شبیه بوزینه شدم باید برم ریش و پشممو بزنم
میدم کلمم کچل کنن خیلی وقته از این چصخل بازیا نکردم
گفتم دارم پایان نامم رو می رینم؟ بعد شنبه چیکار باید بکنم؟ برم بخش اطفال. عصر چی؟ دو تا بیمار طفل ناهمکار که هر کدوم پنج شیش بار دستمو گاز گرفتن
به جهت آزار خودمم که شده تخصص قطعا کودکان میخونم
واقعا چی باعث میشه نمیرم؟ راز موفقیتم چی میتونه باشه؟دارم تو نمردن با جنتی رقابت میکنم
خب بمیر دیگه کثکش احمق